معماری

انجام پایان نامه معماری (تمام گرایش‌ها) - پروپوزال معماری

معماری

انجام پایان نامه معماری (تمام گرایش‌ها) - پروپوزال معماری

انجام پایان نامه کارشناسی معماری

انجام پایان نامه کارشناسی ارشد معماری

انجام پایان نامه های معماری از پروپوزال تا ارائه شامل :

پیشنهاد موضوع پایان نامه

ارائه پروپوزال توضیح پروژه

انجام مطالعات رساله معماری

طراحی نقشه های اتوکد (شامل پلان ها - نماها - مقاطع و سه بعدی)

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سبک‌شناسی معماری دوره قاجار» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

معماری قاجار بخش مهمی از تاریخ معماری ایران است و اهمیت این موضوع، به واسطه‌ی‌‌‌ شکل‌گیری جریان برجسته‌ی ‌‌‌تحول و تغییر در فضای اجتماعی و همچنین در مفهوم کالبد و فضا است (قلیچ خانی و همکاران؛ 1392: 51). در این دوره معماری دچار گسستی بی سابقه می شود که با عناصری ناآشنا و ناهمگون در آن مواجه است (شریفی، ۱۳۹۴). در این دوره است که شیوه جدیدی در معماری نهادینه شد که معماران ایرانی را بر آن داشت تا عوامل مشخص معماری ایران را با روش و توجه خاصی با عوامل معماری خاور دور در آمیزد و سنت و تجددگرایی را رو در روی هم قرار دهد (تقی زادیه و همکاران؛ ۱۳۹۴). همچنین در این بین، اقدامات تجددطلبان برای هماهنگ‌ سازی فرهنگ غربی و ایرانی سبب شد ساختمان های دوره قاجار هم سو با سنت های ایرانی و عناصر وارداتی غرب طراحی شوند. در واقع به دنبال نوآوری ها و تغییرات حاصل از تجددطلبی معماران محلّی نیز تا اندازه ای سلیقه تازه را پذیرفتند و در کارهای خود منظور کردند (سجادی و همکاران؛ 1393: 77). با توجه به این که این دوران نمودی از چالش سنت و تجدد در معماری است؛ از نقوش سرستون ها یا نقوش بالای سر در ورودی ها گرفته تا عناصری همچون سنتوری، فرم پنجره و حتی اقتباس حجمی از فرم ساختمان، تنها گوشه‌ای از معماری عصر قاجاریه را نشان می دهد (همان؛ ص: 76). همچنین در این دوره، تلفیق و ترکیب دو عملکرد مسجد و مدرسه باعث شکل‌گیری نوآوری ها و خلاقیت های فضایی در معماری اینگونه بناها گشته است که حتی در مدارس باشکوه صفوی نیز مشاهده نمی گردد (بمانیان و همکاران؛ 1392: 15). به نظر می رسد مسجد - مدرسه های دوره قاجار چندان پیرو الگوی معماری مشخصی نیستند و از طرفی وجود برج ساعت در مسجد - مدرسه های دوره قاجار نشانه تأثیر مغرب زمین و یک نوگرایی غربی می باشد (بمانیان و همکاران؛ 1392: 15). این درحالی است که به دلیل خشکی نسبی آب و هوا در بخش عمده ای از کشور ایران و دور بودن شهرها و آبادی ها از یکدیگر در دوران قاجار، اساس معماری کاروانسراهای ایران، مانند سایر بناها، تابع شیوه، سنت و سبک رایج زمان بوده و تا اندازه ای در پرتو شرایط جغرافیای منطقه ای که در آن بنا شده اند، بوده است (ظهوریان و شاهکار، ۱۳۹۵). همچنین خانه‌های این دوران را نیز می توان به لحاظ کمی و کیفی مهمترین دسته از خانه های تاریخی ایران به حساب آورد. همچنین به نظر می‌رسد تحولات معماری این خانه ها عمدتاً در گرایش به درونگرایی و افزایش ارتباط با محیط در درون خانه رخ داده است. و این تحولات با سبک زندگی، فضای اجتماعی و همچنین سلائق روزگار پیوستگی داشته است (قلیچ خانی و همکاران؛ 1392: 51). همچنین این دوران و با توجه به جنبه های اعتقادی سعی می نمودند فضاها از محرمیت لازم برخوردار باشد و بدین سان آرامش لازم را برای فعالیت و آسایش افراد خانه ایجاد نمایند.

با توجه به اینکه سبک معماری قاجاری در آغاز سلطنت حکومت قاجار به نوعی تابعی از سنت و سبک معماری صفوی بوده و از مکتب اصفهان الهام می گرفته است؛ این در حالی است که با آغاز حکومت ناصرالدین شاه قاجار، معماری بناها در این دوره وارد مرحله جدید می شود که طرح های آن بیشتر بر گرفته از معماری غربی است که آن هم تحت تأثیر سبک معماری مدرنیته در غرب می باشد. از این رو در این بخش از پژوهش به مبانی و تعاریف سنت، تجدد و ویژگی‌های معماری هرکدام از آن ها بر ویژگی‌های فضایی و کالبدی معماری مساجد، مدارس، کاروانسراها و خانه ها پرداخته می شود.

 

سیری در مفهوم تجدد و تجددگرایی

صرف نظر از معنی آن در زبان فارسی، به عنوان معادل «مدرنیزاسیون» به کار می رود.  تجدد یا مدرن به معنای روزآمد بودن، به هنگام بودن و با زمان همراه شدن است. بنا به گفته دانیل لرنر «مدرنیزاسیون» یعنی فرآیند دگرگونی اجتماعی که طی آن جامعه ای کمتر پیشرفته، مختصات جامعه پیشرفته تر را به خود می گیرد. تجدد یا به تعبیر زبان فرانسه، مدرنیته و یا به زبان انگلیسی modernity، وصف انسانی است که تقریباً از پانصد سال پیش ظهور کرده است. در واقع، مدرنیزاسیون نوعی فرهنگ پذیری است و انگاره ای است دارای مقایسه ای ارزشی. درواقع مدرنیته یا تجدد، تبلور عینی و تجسم یافته دنیای جدید است و مدرنیسم یا تجددگرایی، تبلور عقیدتی و احساسی این دنیا است. تجددگرایی به فرآیندی در جهت هماهنگ ساختن نهادهای سنتی با پیشرفت علوم و تمدن اطلاق می شود (سجادی و همکاران؛ 1377).

بر خلاف تمام تفکرات و تفاسیری که مدرنیسم را نوگرایی قلمداد می نمایند، اما مروری اجمالی به منابع و آثار موجود در مورد مدرنیسم نشان می دهد که اگر چه یکی از معانی لغوی واژه «مدرنیسم»، نوگرایی و توجه به پدیده ها و روش های نوین است، اما در زمینه های هنری و ادبی، از جمله معماری و شهرسازی می توان آن را وجهی خاصی از تجددطلبی تلقی نمود که گذشته را نفی می کند، به مبانی معنوی اعتقادی ندارد و در پی ایجاد دنیایی با فرهنگ و با روش زیست واحد برای مردم (بر مبنایی که خود برتر می پندارد) می باشد و پیروی از آن را به ویژه برای جوامع غیر صنعتی توصیه نموده و آن را ترویج و تبلیغ می نماید. اما بسیاری بر این عقیده اند که این الگوی واحد، ثابت بوده و تولید آن را از آن جهان صنعتی می دانند که ممالک غیر صنعتی (جهان سوم) اگر خواستار پیشرفت و توسعه هستند باید آن را الگو قرار داده و از آن تبعیت نموده و بدون چون و چرا آن را تقلید نمایند (تقی زاده؛ 1387: 81). "مدرنیسم به انسانی معتقد است که بنا به نظر کانت « از حالت کودکی بیرون امده و تبدیل به موجود بالغ و کاملی شده که دیگر روی پای خود ایستاده است و به زندگی خود بیرون از تقدیرهای کتاب های مقدسی فکر می کند.» یکی دیگر از ویژگی های مهم مدرنیته، عملگرایی و آن هم عملگرایی کمی است که کیفیت زیست را به بن بست رسانده است." این نوع عملگرایی را می توان همان توجه به ظاهر دانست. علاوه بر آن تجلیات خاصی مدرنیسم که بر مبنای انسان محوری شکل گرفت در معماری و شهرسازی به فردگرایی و نهایتا غربت و انزوای انسان انجامید. این امری بدیهی است که همه مکاتب، توجه خاصی به انسان را به عنوان زیربنای فکری خویش مد نظر داشته و در عالم هستی جایگاهی خاصی برای او قائل هستند. به عنوان مثال تفکر اسلامی انسان را در جایگاه جانشینی خداوند در زمین قرار داده و عالم را مسخر او می داند. در حالی که تفکر اومانیستی رشد یافته پس از رنسانسی، انسان را جایگزین خدا در زمین قرار داده و جنبه مادی حیات او را محور همه برنامه ها می داند، و او را مسلط مطلق بر طبیعت قلمداد نموده و معیار اصلی همه چیز را عقل مادی گرا و جهان گرا و تک بعدی نگر انسان قرار داده است (احمدی؛ 1372: 82)." و به دنبال آن مدرنیسم نیز با اصلی قرار دادن محوریت انسان برطبق تلقی خویش، سایر اصول و یا قدرت های مسلط بر انسان را نفی می نماید. در واقع از دیدگاه مدرن، انسان یگانه موجودی است که حقوقی برای او در نظر گرفته می شود. انسان مدرن، انسانی است دارای حقوق فردی و اجتماعی و به این سبب ذاتا متفاوت با سایر اشیاء و موجودات." در حالی که براساس تفکر وحدت گرایانه که برای عالم، وحدت و کلیتی قائل بوده، علاوه بر انسان، همه موجودات دارای ارزش و حقوقی هستند، حیوانات، گیاهان و حتی با استناد به وظایف و حقوق انسان و در نظر داشتن اصولی چون «کمال جویی»، «اجتناب از اسراف»، «اصلاح در زمین» و «پرهیز از فساد» می توان برای مواد و جامدات در عالم نیز حقوقی قائل شد. انسان دلبسته و پیرو مدرنیسم که هم چون همه انسان ها در همه اعصار و قرون، جویای هویت خود و در پی بازگشت به اصلی خویش در جهت احراز هویت خود بوده است، به سمت احراز هویتی هدایت می شود که چیزی جز جدایی از دیگران و انزوا و از خود بیگانگی نیست. در واقع در این دوره فرد دائما در پی تفکیک مختصات خویش از دیگران و هر چه پر رنگتر نمودن ان است. گفته اند که مدرنیته را باید ظهور انسان گرایی به شمار اورد و انجایی که در جوامع سنتی ارزش ها و معیارها خارج از انسان تعریف می شدند، با ظهور تفکر مدرن، انسان به یگانه منبع ارزش گذاری تبدیل می شود. جمله معروف دکارت: «من فکر می کنم، پس هستم» نشان دهنده این واقعیت است که اساسی ترین جنبه انسانی یعنی وجود او، نه به اندیشه خود او و نه به هیچ ماوراء الطبیعه دیگری وابسته نیست. به این ترتیب انسان دیگر عضوی از چرخه طبیعت هم چون سایر موجودات نیست و نه فقط اشرف مخلوقات که مالک طبیعت نیز می باشد (خواجه پور خویینی؛ 1374)." حاصل این تفکر به صورت مصائبی که گریبانگیر جامعه بشری شده است به خوبی خود را نمایانده و انسان را وادار به تجدید نظر در نحوه نگرشش به جهان هستی و هم چنین بازنگری در نقش و جایگاه خویش در عالم هستی نموده است، تا جایی که دیدگاه های انسان محور خواهان دگرگونی در این تفکر (حداقل در زمینه محیط زیست و طبیعت) و حذف محوریت انسان شده اند. « قرن هاست که انسان مدرن، که در آغاز در غرب خانه داشت و به تدریج در دیگر قاره ها دامن گسترد، به نام ترقی، پیشرفت مادی، توسعه اقتصادی و دیگر آرمان های دروغین قرن نوزدهم، به تخریب این سیاره پرداخت. اکنون او می بیند که این روند، نه تنها او را به لحاظ درونی و معنوی فروکاسته، بلکه حتی تنفس همین هوایی را که ادامه زندگی بر روی زمین نیز وابسته به آن است برایش دشوار ساخته است. به بیانی استعاری، انسان مدرن که برای به دست آوردن زمین، از آسمان روی گرداند، اکنون زمین را هم به دلیل نداشتن آسمان از دست می دهد.»" علیرغم شکست معماری مدرن و تفکرات پایه آن و ظهور مکاتب جدید، پرداختن به آن از مناظری چند ضرورت دارد:

  1. اینکه به علت ظهور و سقوط آن به عنوان یک عبرت و درسی از تاریخ توجه شود.
  2. اینکه علیرغم اعلام شکست و انحطاط آن در غرب، در جهان سوم و در میان غرب زدگان هم چنان کسانی هستند که آن را ترویج و تبلیغ می کنند.
  3. اینکه با عدم وضوح معنای لغوی آن برای عموم، از آن به عنوان نوگرایی و وسیله ای برای نفی «معماری سنتی» استفاده می شود.
  4. اینکه این تفکر مبنای ایجاد حجم عظیمی از طرح ها و عمارت ها و فضاها در همه نقاط جهان بوده است که حتی اگر تداوم ساخت آنها نیز قطع شود، سالیان دراز باقی مانده و به عنوان فضای حیات و فعالیت های فردی و جمعی بر افکار و رفتار انسان تأثیر گذاشته و اطلاعاتی را به او القا می نماید.
  5. و اینکه پایه ان یعنی اومانیسم و سکولاریسم هم چنان پایه و مبنای بسیاری از مکاتب جدید هستند که به این معناست که همان وضعیت پیشین در مکتب جدید تظاهر می کند و در واقع به عنوان یک سنت مطرح است که دائما به صورت های نویی جلوه می نماید (اسدی خویینی، ۱۳۹۱).

همواره از «نقادی» به عنوان یکی از مهم ترین ویژگی های مدرنیته یاد می شود، زیرا نقد و بحث و اثبات و نفی و پذیرشی، قبل از ظهور مدرنیته وجود نداشته و جز پیروان این اندیشه نیز به ان نپرداخته اند. در تعریف انسان پیرو مدرنیته می گویند که به عکس انسان سنتی، که سعی در هماهنگی اعمال خویش با عالم وجود دارد، سعی در نقد همه اصول و اصلاح آنها دارد. نکته مهم تر اینکه «نقد» اصولا نبایستی به عنوان «نفی» تلقی شود، بلکه نقد عبارت از بررسی در یک پدیده و شناسایی جزئیات کامل و ارزیابی آنها با معیاری که بر جهان بینی منتقد استوار است، می باشد. این ارزیابی شامل نکات مثبت و منفی آن پدیده بوده و به منظور تقویت نکات مثبت و حذف جنبه های منفی آن می باشد. عقل گرایی همواره به عنوان اصلی بنیادین مدرنیسم به گونه ای مطرح می شود که عقلی مورد نظر، عقل یا استدلال مادی انسان است که ارتباطی با جهان غیر مادی برای آن متصور نیست. هم چنین عقلی مورد نظر مدرنیسم اصولا اعتقادی به ماوراءالطبیعه نداشته و در صورت اعتقاد نیز برای ان در حالت دنیوی انسان نقشی قائل نیست (اسدی خویینی، ۱۳۹۱).

  • Ali Sanaei